اشک شوق، دیدههای بسیاری از منتظران را آمیخته به محبت و عشق کرده و چشمها از حرارت ولایت و محبت مولایشان ارغوانی رنگ شده بود.
برخی که تاب و تحمل فشار جمعیت را نداشتند برای دیدن رهبرشان به بلندیهای اطراف خیابان متوسل شده بودند. مادرانی که عکس شهید خود را به آغوش کشیده بودند و با دلی مالامال از محبت ولیامر به زحمت خود را بر نوک پنجههای پا نگه داشته بودند و تمام تلاش آنها این بود که نگاهشان به نگاهی دوخته شود که سالهاست تنها از قاب تلویزیون آن را به نظاره نشسته بودند، اما این بار نه نگاه بلکه عطر وجود مرادشان آنها را به وجد آورده بود.
سیل جمعیت شهروندان کرمانشاهی با در دست داشتن پلاکاردهایی با نوشتههای "جانم فدای رهبر"، "ای جوانان حیدری باید شدن، جان فدای رهبری باید شدن"، "خاک پای رهبرم توتیای چشم ما" و "هاتی خوش هاتی" برای دیدار مولا و مقتدایشان لحظهشماری میکردند.
تعداد زیادی از جمعیت مشتاق از شهرستانها و استانهای مختلف در میدان آزادی جمع شده بودند و منتظر قدوم مبارک مقام معظم رهبری بودند.
تمام راههای منتهی به میدان آزادی تا استادیوم آزادی مملو انبوه جمعیت مشتاق بود و همه بیقرار و چشمانتظار ورود مقام معظم رهبری بودند.
لحظههای انتظار برای دیدار مقام معظم رهبری به سختی سپری میشد، صدای تپشهای قلب مردم را قابل شنیدن بود.
موج جمعیت آنقدر زیبا در حال حرکت بودند که قلم قدرت نوشتن آن را نداشت. چشمهای گریانی مشاهده میشد که اشک شوق را به پای رهبر عزیز خود میریختند.
زوج جوانی دو قلوی خود مهدی و محمد را با سربند یا خامنهای در بغل داشتند و به سمت محل وصال میرفتند.
سیل جمعیت عظیم مشتاق دیدار رهبری در میدان آزادی امروز برگ زرین دیگری را برای تاریخ استان رقم زد؛ دوربینی وجود نداشت که قدرت به تصویر کشیدن احساسات کرمانشاهیان را داشته باشد هر چند دوستان فیلمبردار و عکاس دوست داشتند تمام لحظهها را شکار کنند ولی لنزهای دوربین فقط میتوانست بخشی از جمعیت را در خود جای دهد.
مردم نامههایی را در دست داشتند اگرچه نمیتوانستند از نزدیک سلام گرمی را تقدیم کنند اما در ابتدای نامهها نوشته بودند سلام رهبر، خدا قوت.
لحظههای انتظار به سختی سپری میشد صدای قلب مردم را میشد شنید ولی سیل جمعیت تا ورزشگاه آزادی که محل سخنرانی بود در حال حرکت بودند.
ماموران در دو طرف خیابان ایستاده بودند و سعی داشتند نظم را در میان استقبالکنندگان برقرار کنند.
در میدان آزادی کرمانشاه همه در یک صف قرار گرفته بودند و خودرو حامل رهبر فرزانه خود را بدرقه میکردند و ابراز عشق به ولایت در نگاه همه آنها موج میزد.
تصویر رهبر معظم انقلاب اسلامی در دستان مردم بالاتر از هر چیزی به چشم میخورد. کودکان و نوجوانانی که از مدارس با لباس یکدست به استقبال آمده بودند با شور و اشتیاق احساسات خود را از صحنههایی که میدیدند برای یکدیگر توصیف میکردند اما آنچه بیش از همه قابل توجه بود حضور مردمانی بود که ظاهر و پوششی متفاوت داشتند اما در عشق به رهبر یکدل و یکصدا بودند.
همه در یک صف قرار گرفته بودند و ماشین حامل رهبر فرزانه خود را بدرقه میکردند و ابراز عشق به ولایت در نگاه همه آنها موج میزد.
جمعی از مساجد همراه با مولودیخوانی و تصاویر به دست با نگاهش ماشین رهبری را دنبال میکردند. فریاد شادی مردم صدای بلندگوهایی را که در طول مسیر کار گذاشته بود را ساکت کرده بود.
جوانترها در بلندیهای اطراف مسیر استقبال سعی میکردند بهتر رهبرشان را ببینند.
کشاورز، بازاری، کارمند و... یک صدا فریاد میزدند "ای رهبر آزاده آمادهایم آماده."
جوانهای شهرهای کنگاور، گیلانغرب و پاوه تاب و تحمل انتظار ورود رهبر به شهرستان خود را نداشته و به کرمانشاه آمده بودند.
تنوع پوششها و رنگهای آمیخته با رنگ درختان زیباترین منظره را ایجاد کرده است اما زیباتر از همه چیز صداهایی بود که بیرنگ و تعلق عشق رهبر خود را فریاد میزدند.
ورزشگاه آزادی دیگر جایی برای سیل مشتاقان رهبری نداشت،پیرمردی که شاید هیچگاه مثل امروز دندان ندامت بر لب نمیگزید و از جوانی از دست رفته خویش حسرت نمیخورد در این تفکر بود که چرا رمقی در او نمانده بود تا مانند جوانی که از شروع مسیر استقبال خودروی حامل رهبرش را رها نمیکرد توفیق دیدار برایش پیدا شود برای او تنها یک راه مانده بود اینکه سادگی و صفای دلش را با ظاهر سادهترش همراه کند و منتظر بماند شاید کمی جلوتر سیمای رهبرش را هنگامه سخنرانی در ورزشگاه آزادی از فاصلهای کمی دورتر به نظاره بنشیند و از راه سماع به وجد درونی نائل شود.
در میان جمعیت مشتاق دیدار رهبری جانبازان خود را از هر کسی به ایشان نزدیکتر میدیدند؛ 18 هزار جانباز استان آقا را از خودشان میدانستند، گویی ایشان را تنها کسی میپنداشتندکه سخن از دل مجروح آنها میگوید.
این جانبازان شباهت قامت رنجور خود با جسم مجروح رهبرشان را پلی برای ارتباط قلبهایشان با مولای خود قرار داده بودند گویی که سالها درد، رنج و جراحت حاصل از جنگ با درد تنفرسایی که از فراق حاصل شده بود همه را با قدوم یار خویش به دست تاریخ سپرده بودند و عنان و اختیار چشمهای پر از اشک خود را یکجا به دل شوریدهشان سپرده بودند.
کودکانی که بر دوش پدران خود با افتخار و غروری پاک بر دیگران فخرفروشی میکردند. آنانی که شاید هنور هم در باورشان نمیگنجید این همان آقایی است که در کتابهای درسی کنار تصویر امام خمینی (ره) بر تمثال مبارکش بوسه میزدند و الفبای درس زندگی و ولایت دوستی خود را نزد پدر و مادرشان پس میدادند.
دختربچهای بر دوش پدر با دستی چنگ در موهای او انداخته بود و دست دیگرش خودروی حامل حضرت آیتالله خامنهای را نشانه رفته بود و نگاهی به خودرو میکرد و با نگاه دیگرش تمام سعیاش این بود تا ذوق و شوق وصفناپذیر خود را به پدر بفهماند پدر اما متفاوت از دخترش بود او نگاه ژرف خود را به 23 سال پیش برده بود روزهایی که کرمانشاه وحشت آماج گلوله و موشک را با حضور مقام معظم رهبری در شهرشان فراموش کرده بودند این بار اما شور ولایت بود که گامهای او را به دنبال دلش کشانده بود.
اما غریبهای که گوشهای از آداب و فرهنگ کرمانشاه و دیار کردنشینان را لمس کرده باشد یقینا با طریقه نمایش اوج احساسات مردمان کرد آشناست. عدهای جوان دست در دست هم حلقه شادی تشکیل داده بودند و تمام احساس و هیجان خود از وصال یار را هماهنگ با موسیقی سنتی و کردی به اطرافیان بیان میداشتند.
در این میان ماموران انتظامی و امنیتی که در طرفین مسیر مستقر شده بودند و تنها وجه تمایزشان با دیگر مشتاقان سفر رهبر پوشش آنها بود ترجمان نگاهشان حسرتی را بیان میداشت از اینکه نمیتوانند چون مردم عادی به دیدار رهبرشان بشتابند و آرزوی دیرینه خود را محقق شده ببینند.
اما شاید راننده خودروی حامل مقام معظم رهبری تنها فردی بود که شوق و اشتیاق مردم کرمانشاه را تنها مانع حرکت دادن اتومبیل خود میدید.
صدای هلهله و شادی به گوش میرسید گویی جانها در قالب یک تن قرار گرفته بود و یک صدا به عشق مولای خود فریادکنان سر از پا نمیشناختند.
عدهای دیگر در گوشهای از میدان با ساز و دهل و پایکوبی به شادمانی و ابراز احساسات از ورود مبارک مقام معظم رهبری پرداخته بودند.
جوانی تلاش میکرد از لابهلای جمعیت خود را به رهبر انقلاب برساند؛ انگار خیلی دلتنگش بود آنقدر اشک شوق ریخته بود که چشمانش به رنگ قلب پاکش درآمده است.
گروهی با لباس محلی از اهل سنت کرمانشاه به عشق رهبر به میدان آزادی آمده بودند. صدای هلهله و شادی به گوش میرسید گویی جانها در قالب یک تن قرار گرفته بود و یک صدا به عشق مولای خود فریادکنان سر از پا نمیشناختند.
همه فریادها جز عشق به رهبری چیزی دیگر را نشان نمیداد، حضور نوجوانانی با سربند "خامنهای امام مرجع عالیمقام" در بین دیگران مشهود بود.
جوانان کرمانشاهی پیشرو در صفوف استقبال منتظر بودند تا شمارش معکوس لحظههای انتظار به پایان برسد و چشمشان به جمال نورانی و با برکت مقام معظم رهبری روشن شود و از گفتههای رهبرشان تاسی بجویند.
این جوانان همانند آن جوانانی بودند که هشت سال تمام از کشور خود در دوران دفاع مقدس پاسداری کردند.
چه دلانگیز است وقتی میدیدی دختری پدر جانبازش را روی ویلچر به سمت مکان استقبال هدایت میکرد.
جای سوزن انداختن نبود معابر هر لحظه کوچک و کوچکتر میشد.
هر لحظه به تعداد جمعیت در میدان آزادی افزوده میشد و مردم بیشتر برای رهبرشان بیتابی میکردند و با دلی پر شور منتظر دیدار رهبرشان بودند. جوانان و نوجوانان عکسهای آقا و جملههایی درباره ایشان را به لباسهای خود وصل کرده بودند.
ایستگاههای صلواتی در مسیر استقبال به یمن وجود مبارک رهبر شیرینی و شربت پخش میکردند.
جمعیت زیادی از دانشآموزان کرمانشاهی با سربندهایی که به نوشته لبیک یا خامنهای مزین شده است و چفیههای که بر گردن دارند، منتظر رهبرشان بودند.
بالاخره رهبر فرزانه انقلاب در میان جمعیت کثیر مشتاقان ولایت وارد استادیوم آزادی شدند.
مردم مشتاق فریادهای "ای رهبر آزاده آمادهایم آماده"، "صل علی محمد نایب مهدی آمد" و... سر میدادند.
آیتالله مصطفی علما در بدو ورود رهبری به ورزشگاه آزادی گفت: 20 مهر ماه برای مردم این دیار به یومالله دیگری تبدیل شد و برگی به تاریخ کرمانشاه اضافه شد.
وی افزود: جهان اسلام و امت انقلاب به خود میبالد که رهبر معظم انقلاب منادی بیداری و بصیرت و وحدت اسلامی در جهان اسلام است و ایران را به امالقرای بیداری تبدیل کرده است.
علما اضافه کرد: این از افتخارات کرمانشاه است که بر سر راه زوار سیدالشهدا قرار دارد و دروازه ولایت و حب اهل بیت است.